سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 88 بهمن 19 , ساعت 11:41 صبح

نیست در قاموس جان من بغیر از دوست کس
در دلم نقشی ز روی ماه جانان است وبس
من که خورشید خیالم تا ملک پر می کشید
در ضمیرم مانده زان خورشید تنها یک قبس
من که با صد کاروان منزل به منزل گشته ام
گوش می دارم که شاید بشنوم بانگ جرس
بسکه دارم از فراقش شعله ها در سینه ام
ترسم آخرگیرد از دود جگر راه نفس
نیمه شبها گر سوی میخانه ره پیدا کنم
می زند راه مرا گه دزد ، گاهی هم عسس
رستم آن باشد که سالم بگذرد از خوان نفس
ترسم او هم باز ماند روز هیجایش فرس
(نوریا) با نور رحمانی رها از نفس شو
رحمت او گر نباشد باز مانی در قفس
قطره ای افتاده بر خاکم که سیلم آرزوست
ابر رحمت گر نبارد گم شوم در خار وخس



لیست کل یادداشت های این وبلاگ